معرفی
رمان «همزاد» نوشتهی «فیودور داستایفسکی» را «سروش حیببی» به فارسی برگردانده است. این اثر دومین رمان داستایفسکی بعد از «مردم فقیر» محسوب میشود. قهرمان این داستان، گولیادکین، کارمند دولت و مبتلا به جنون افزایندهی تعقیب و آزار است. او به طور اتفاقی به مردی برمیخورد که شبیه و حتی همنام خودش است. داستان به جزییات کامل به روایت ماجرای قهرمان و همزادش میپردازد. در توضیح پشت جلد آمده است: «کسی که اکنون روبروی آقای گالیادکین نشسته بود، همان اسباب وحشت آقای گالیاد کین، همان موجب ننگ آقای گالیادکین، همان کابوس مجسم شب گذشته آقای گالیادکین، خلاصه خود آقای گالیادکین بود. اگر آنها را کنار هم مینشاندی، هیچ کس نمیتوانست گالیادکین اصل را از بدل خود، گالیادکین قدیمی را از رقیب تازه رسیدهاش، اصل را از تصویر تمییز دهد.» کتاب حاضر را نشر «ماهی» منتشر کرده و در اختیار مخاطبان قرار داده است.
خلاصه اثر
داستایوفسکی در این رمان ماجرای تکوین و تحول جنون «گالیادکین» که یک کارمند اداری ساده، است را روایت میکند. گالیادکین آدمی خیلی معمولی است که دچار توهم میشود و شخصی چون خودش را میبیند. برخی از منتقدان بر این باورند داستایوفسکی، در آغاز کار نویسندگی و با نوشتن این کتاب با استاد خود، گوگول، به رقابت برخاسته و میان این اثر و داستانهای «یادداشتهای یک دیوانه»، «شنل» و «دماغ» گوگول تشابههایی وجود دارد. مثلا در داستان «دماغ»، اثر گوگول، ماجرای جدا شدن بخشی از بدن یک کارمند روی میدهد و در همزاد، اثر داستایوفسکی، روان کارمند است که دو نیم میشود و این به معنای آن است که در هر دو رمان، ماجرای اصلی بر سر خصوصیات دو بخش جداشده ضد هم از یک انسان در میان است
در نگاه منتقدان
یکی از منتقدین در مورد این رمان اینگونه نوشته است: «گرچه یک خوانندهی متفاوت ممکن است همزاد را بخواند و بگوید "گالیادکین" اصلا بیمار روانی هم نیست، و همزادش واقعی است و مثلا رمان را مصداقی از رئالیسم جادویی بداند، ولی ما فرض میکنیم گالیادکین واقعا بیمار است. از این نظر هم شخصیت او زمینهای است برای دیوانگان بعدی داستایوفسکی که در هرکدام به سبک خودشان دچار شکلی از عدم تعادل هستند. حتما مباحثهی طولانی ایوان کارامازوف با شیطان را یادتان هست، یا صحنهی پایانی ابله را. با این تفاصیل به نظر من همزاد جزء آثار درجه یک داستایوفسکی نیست، اما یکی از دوستان یادآوری کرد که ناباکوف دقیقا نظر عکس داشته است و همزاد را در زمرهی بهترین آثار داستایوفسکی دانسته است.»
نویسنده ی کبیر
داستایفسکی در شهر مسکو و در خانوادهای ارتدکس متولد شد. در پانزدهسالگی امتحانات ورودی دانشکدهی مهندسی نظامی را در سن پترزبورگ با موفقیت پشت سر گذاشت و در ژانویهی ۱۸۳۸ وارد دانشکده شد. پس از اتمام تحصیل، در ادارهی مهندسی وزارت جنگ مشغول به کار شد. در سال ۱۸۴۴ «اوژنی گرانده» اثر «بالزاک» را ترجمه کرد و در همین سال از ارتش استعفا داد. نخستین اثر داستایفسکی به نام «بیچارگان» که خوانندهی ایرانی آن را به نام هایی چون «نگون بختگان» و «مردم فقیر» نیز میشناسد، در سال ۱۸۳۹ منتشر شد. این اثر داستایفسکی را به عنوان نویسندهای ساختارشکن معرفی کرد و باعث شهرت او شد. رمان بعدیاش «همزاد» نام داشت که اثری کمتر شناخته شده است. در سال ۱۸۵۹ دو داستان «خواب عموجان» و «روستای استپانچیکو» را نوشت. با «یادداشتهای زیرزمینی» دوران باشکوه نویسندگی داستایفسکی آغاز و توجه به زوایای روانی شخصیتهای داستان در آثارش نمایان شد. در سال ۱۸۶۶ کتاب بعدیاش «جنایت و مکافات» را نوشت. این اثر، داستان بدبختیهای مرد جوان فقیری به نام «راسکولنیکف» را روایت میکند که شرایط بد اقتصادی او را در موقعیتی قرار میدهد که پیرزن رباخواری را بکشد. پس از آن دچار جنون می شود. فقر و بدبختی جامعه روسیهی قرن نوزدهم و ناامیدی مطلق و فراگیر آن زمان در این رمان به خوبی تصویر شده است. داستایفسکی در همین سال داستان «قمارباز» را منتشر کرد. این داستان، بازتابی از حوادث پیش آمده برای او در سفر به آلمان بود. زندگی او در این سفر با فراز و فرود بسیاری مواجه شد. مشکلات مالی، دچار شدن به عشقی نامتعارف و قماربازی باعث شد این نویسنده دوران سختی را در آلمان بگذراند. در فاصلهی سالهای ۱۸۶۹ تا ۱۸۷۵، داستایفسکی ابله، همیشه شوهر، جنزدگان (تسخیرشدگان) و جوان خام را نوشت. آخرین رمان و شاهکار بیبدیل او در ادبیات جهان، به نام «برادران کارامازوف» با طرحی پیچیده و شخصیتپردازی خاص در سالهای ۱۸۷۹ و ۱۸۸۰ نوشته شد. این رمان، داستان کینهی شدید برادران کارامازوف را نسبت به پدر متمولشان در یکی از شهرهای کوچک روسیه، روایت میکند. بسیاری از اندیشمندان همچون آلبرت اینشتین، زیگموند فروید، مارتین هایدگر، لودویگ ویتگنشتاین و پاپ بندیکت شانزدهم این اثر را تحسین کردهاند. برادران کارامازوف به عنوان وصیتنامهی داستایوفسکی به ملت روس شناخته میشود. فیودور داستایفسکی سرانجام در اوایل فوریهی سال ۱۸۸۱ در اثر خونریزی ریه درگذشت و در سن پترزبورگ به خاک سپرده شد.داستایفسکی در شهر مسکو و در خانوادهای ارتدکس متولد شد. در پانزدهسالگی امتحانات ورودی دانشکدهی مهندسی نظامی را در سن پترزبورگ با موفقیت پشت سر گذاشت و در ژانویهی ۱۸۳۸ وارد دانشکده شد. پس از اتمام تحصیل، در ادارهی مهندسی وزارت جنگ مشغول به کار شد. در سال ۱۸۴۴ «اوژنی گرانده» اثر «بالزاک» را ترجمه کرد و در همین سال از ارتش استعفا داد. نخستین اثر داستایفسکی به نام «بیچارگان» که خوانندهی ایرانی آن را به نام هایی چون «نگون بختگان» و «مردم فقیر» نیز میشناسد، در سال ۱۸۳۹ منتشر شد. این اثر داستایفسکی را به عنوان نویسندهای ساختارشکن معرفی کرد و باعث شهرت او شد. رمان بعدیاش «همزاد» نام داشت که اثری کمتر شناخته شده است. در سال ۱۸۵۹ دو داستان «خواب عموجان» و «روستای استپانچیکو» را نوشت. با «یادداشتهای زیرزمینی» دوران باشکوه نویسندگی داستایفسکی آغاز و توجه به زوایای روانی شخصیتهای داستان در آثارش نمایان شد. در سال ۱۸۶۶ کتاب بعدیاش «جنایت و مکافات» را نوشت. این اثر، داستان بدبختیهای مرد جوان فقیری به نام «راسکولنیکف» را روایت میکند که شرایط بد اقتصادی او را در موقعیتی قرار میدهد که پیرزن رباخواری را بکشد. پس از آن دچار جنون می شود. فقر و بدبختی جامعه روسیهی قرن نوزدهم و ناامیدی مطلق و فراگیر آن زمان در این رمان به خوبی تصویر شده است. داستایفسکی در همین سال داستان «قمارباز» را منتشر کرد. این داستان، بازتابی از حوادث پیش آمده برای او در سفر به آلمان بود. زندگی او در این سفر با فراز و فرود بسیاری مواجه شد. مشکلات مالی، دچار شدن به عشقی نامتعارف و قماربازی باعث شد این نویسنده دوران سختی را در آلمان بگذراند. در فاصلهی سالهای ۱۸۶۹ تا ۱۸۷۵، داستایفسکی ابله، همیشه شوهر، جنزدگان (تسخیرشدگان) و جوان خام را نوشت. آخرین رمان و شاهکار بیبدیل او در ادبیات جهان، به نام «برادران کارامازوف» با طرحی پیچیده و شخصیتپردازی خاص در سالهای ۱۸۷۹ و ۱۸۸۰ نوشته شد. این رمان، داستان کینهی شدید برادران کارامازوف را نسبت به پدر متمولشان در یکی از شهرهای کوچک روسیه، روایت میکند. بسیاری از اندیشمندان همچون آلبرت اینشتین، زیگموند فروید، مارتین هایدگر، لودویگ ویتگنشتاین و پاپ بندیکت شانزدهم این اثر را تحسین کردهاند. برادران کارامازوف به عنوان وصیتنامهی داستایوفسکی به ملت روس شناخته میشود. فیودور داستایفسکی سرانجام در اوایل فوریهی سال ۱۸۸۱ در اثر خونریزی ریه درگذشت و در سن پترزبورگ به خاک سپرده شد.
مترجم کاربلد
سروش حبیبی مترجم توانمند معاصر با ترجمهی این اثر، مخاطب را به خوبی با حالات و روحیات شخصیتهای داستان آشنا کرده است. سروش حبیبی با بیش از چهار دهه فعالیت در عرصهی ترجمهی آثار ادبی و ترجمه آثار نویسندگان بزرگی چون داستایفسکی، تولستوی، آنتوان چخوف، هرمان هسه و گونتر گراس، به عنوان مترجمی متبحر و قابل اعتماد در میان خوانندگان ایرانی شناخته میشود. او مترجمی چند زبانه است و از زبانهای آلمانی، انگلیسی، روسی و فرانسوی به فارسی ترجمه میکند. سروش حبیبی عقیده دارد که ترجمه همچون «پنجرهای است رو به باغ فرهنگ زبان و جهان باطن نویسندهی اصلی». او تاکید میکند برای ترجمه، تنها تسلط بر زبان خارجی کافی نیست بلکه مترجم باید علاوه بر آشنایی کامل با زبانهای مبدا و مقصد، به فرهنگ و افکار نویسنده اصلی نیز آشنا باشد تا بتواند ترجمهای قابل قبول ارائه بدهد. این مترجم معاصر از نخستین کسانی بود که به ترجمهی ادبیات لاتین به زبان فارسی پرداخت و فارسیزبانان را با نویسندگانی چون آلخو پانتیه و ماریانو آزوئلاریا آشنا کرد، اما به این کار ادامه نداد. دلیل آن را هم تسلط نه چندان زیاد به اسپانیایی دانست.
مشخصات
- نویسندهفیودور داستایفسکی
- مترجمسروش حبیبی
- شابک۹۷۸۹۶۴۲۰۹۱۴۴۷
- ناشرماهی
- موضوعرمان خارجی
- قطعرقعی
- نوع جلدشومیز
- گروه سنیبزرگسال
- تعداد صفحه۲۱۶
- تعداد جلدیک
- وزن۲۵۳ گرم
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.